دلنوشته هاي من براي دخترم

فصل امتحانای مامان

از دوشنبه سی خرداد امتحانام شروع شد که امتحان سازماندهی پیشرفته با دکتر مجیدی بود  . دایی حامد اومد پیشت موند قبل از رفتنم حمومت کردم تا بخوابی و اذیت نشی. رفتم امتحانو برگشتم امتحانم اصلا خوب نبود چون سر امتحان گوشیم زنگ خورد و مراقب می خواست بیرونم کنه و برام تقلب بنویسه چون گوشی روشن سر جلسه یعنی تقلب و با وساطت استاد قضیه تموم شد ولی من دل تو دلم نبود ببینم کیه نگران بودم که حامد باشه و نکنه تو مشکلی داری . به سرعت امتحانمو سرهم بندی کردم و رفتم خونه . بین راه زنگ زدم حامد گفت می خواستم بدونم شیر کجاست پیدا کردم . خدا خیرت بده امتحانم خراب شد. درس که نمی تونم بخونم نمی شه که از دایی حامدت انتظار داشته باشم بچه داری کنه فقط گفتم ب...
30 تير 1390

دوماهه شدنت مبارک

سلام جیگر مامان دختر گلم حسابی بزرگ شده . مثل خرس شیر می خوره و زود زود بزرگ می شه . کمی تپلی شدی و نازتر شدی دیگه هیچ اثری از لاغری و ضعیفی نداری. ولی همچنان موهات کمه. شانسی که آوردیم یه شنبه کلاس داشتم به خاطر شهادت حضرت فاطمه تعطیل بود و شنبه بعدی به خاطر تعمیرات دانشگاه .بازم خدا بزرگه دو هفته هم که کلاس نرم خوبه. مامان پروانه و دایی حامد اومدن دو تا شنبه اینجا بودن و من رفتم کلاس. سوم اردیبهشت روز مادر بود مامانو بردیم بازار گفتیم هر چی دوست داری بخر یه قواره چادر انتخاب کرد و من و بابایی اشتراکی براش خریدیم. چهارشنبه باهاشون رفتیم کرمانشاه . آخه تعطیلات چهارده و پانزده خرداد به مناسبت قیام پانزده خرداد و ارتحال امام خمین...
20 خرداد 1390

اولین ماه زندگی تو

سلام عزیز مامان الان تو یک ماهت تموم شده. امروز اولین ماه زندگیت تموم شد و به سلامتی رفتی تو دو ماه. ماه شیرین ولی سختی بود هم برای تو  و هم  برای من. تا بیایم همدیگر رو بشناسیم طول کشید من هم که شیر دادن بلد نبودم . تمیز کردن بلد نبودم. وقتی از بیمارستان اومدیم خونه تازه فهمیدیم که تو چقدر گرسنه ای هی من بهت سینه می دادم ولی شیر نداشت فقط چند قطره داشتم می گن همون هم کافیه ولی کفاف تو رو نمی داد. شب مجبور شدیم بابایی رو بفرستیم دارو خانه برات شیر خشک بگیره . درست کردیم و حسابی سیر خوردی و خوابیدی اسمش نان1 بود. به محض رسیدن به خونه مامانم قنداقت کرد. شب چندین بار بیدار شدی نمی دونستیم چی می خوای هی مامان پروانه ع...
14 ارديبهشت 1390

خوش آمدي شيرينم

سلام سلام  سلام   سلام عزیز مامان. صبح قشنگت به خیر .خوب خوابیدی ؟خوابای خوب خوب دیدی؟ عزیز دل مامان تو الان تو بغلمی . شیرین و ملوس ومامانی.   از به دنیا اومدنت بگم. صبح روز چهارده فروردین ساعت پنج صبح بیدار شدم . صورتمو شستم . سرمو شونه کردم . یه آرایش ملایم کردم و شروع کردم به لباس پوشیدن . در همین حین مامان پروانه و بابایی هم بیدار شدن . قرار نبود من چیزی بخورم . مامان ذپروانه گفت دایی حامد هم بیدار کنم ببریمش . من و تو و بابایی و مامان پروانه و دایی حامد  راه افتادیم به سمت بیمارستان اقبال . چون به خونه نزدیک بود پیاده رفتیم . خاله آزاده و دایی مهدی و دایی امید موندن خونه . ساکت دست بابای...
30 فروردين 1390

من مادر شدم

آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظه خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی؟ گفت نی نی هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم،  نوریان کم دارم،  مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم.   خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز من برای این کار بوستان کم دارم ، در دلم گنج نهان کم دارم.   این جهان را گفتم هستی و کون و مکان را گفتم: می توانی آیا لفظ مادر گردی   همه رفعت را  همه عزت را   همه شوکت را   بهر یک ثانیه بستر گردی؟ گفت نی نی هرگز من برای این کار  آسمان کم دارم  ...
15 فروردين 1390

هفته سی و هفتم و سی و هشتم

سلام شیرین مامان. هفته سی وهفت تبریک! کودک شما کامل شده است و از این به بعد قادر خواهد بود که به زندگی در خارج رحم ادامه دهد. کودکانی که قبل از 37 هفتگی به دنیا بیایند نارس و به آنهایی که بعد از 42 هفته به دنیا بیایند دیرشده می گویند. وزن کودک شما کمی بیشتر از 2720 گرم است و از سر تا پاشنه پا حدود 48.2 تا 50.8 سانتی متر طول دارد. موی سر بسیاری از کودکان در هنگام تولد کامل است و طول موهای آنها ممکن است بین 1.2 تا 3.8 سانتی متر باشد. اگر رنگ موی کودک شما با خود شما یکسان نیست تعجب نکنید. برخی نوزادان هم تنها کمی موی کرک مانند دارند.    هفته سی وهشت کودک شما حسابی چاق شده است! او بین 2720 تا 3400 گرم وزن دارد ...
13 فروردين 1390

هفته سي و ششم

سلام قشنگم   وزن کودک شما هر روز زیاد می شود، تقریبا روزی 30 گرم. وزن او حدود 2700 گرم است و حدود 48.2 سانتی متر طول دارد. موهای کرک مانند او و همین طور ورنیکس (ماده نسبتا چربی که بدن او را پوشانده بود و از پوست او در برابر مایع آمنیوتیک محافظت می کرد) در حال ناپدید شدن هستند. کودک شما همه این مواد را به همراه دیگر ترشحاتی که به درون مایع آمنیوتیک می ریزند، می بلعد و این مواد تا زمان تولد در شکم او باقی خواهند ماند. این مخلوط سیاهرنگ که مکونیوم نامیده می شود، اولین مدفوع کودک شما را تشکیل خواهد داد.   چطوری مامانی؟ الان منتظر مهمونیم . مامان پروانه اینا و کل خانواده من که شش نفرن قراره برسن . شب عید رو با هم باشیم ...
27 اسفند 1389

هفته سي و پنجم

سلام جیگرم کودک شما در حال بزرگ شدن است! وزنش بیشتر از 2250 گرم شده و طول بدن او هم کمی بیشتر از 45.7 سانتی متر است. هرچند رحم شما جای گرم و نرمی است، اما چون فضای داخل رحم کمی کوچک است کودکتان نمی تواند در آن شیرجه بزند یا غلت بخورد! البته او همچنان به لگد زدن ادامه خواهد داد. اکنون کلیه های او کاملا رشد کرده اند و کبد او نیز می تواند مقداری از ضایعات بدن را فرآوری و دفع کند. رشد فیزیکی کودک شما تقریبا به پایان رسیده است و او در چند هفته آینده فقط وزن اضافه خواهد کرد. چطوری شیرینم؟ حرکاتت که خوبه و قوی .ولی خودمونیم خیلی شیطونی. بعضی اوقات بیش از یک ساعت می شینم پشتک زدناتو نگاه می کنم. گردنم که درد می گیره تازه می فهمم چند وقته ...
24 اسفند 1389