دلنوشته هاي من براي دخترم

هفته سي و چهارم

سلام عزیز دل مامان   خوبی؟ خوشی؟ سلامتی؟ جات خوبه ؟ تنگ نشده آخه ماشالا چاق و چله شدی و خونه تو پر کردی . امیدوارم با این همه زحمت و مشقت من و بی استراحتی و کلاس و کار و اضافه کار همه چی خوب باشه و تو سالم و با وزن عالی به دنیا بیای.   وزن کودک شما به 2155 گرم رسیده است و اندازه بدن او هم حدود 45.5 سانتی متر شده است. لایه های چربی که برای تنظیم دمای بدن او بعد از تولد مورد نیاز است در حال کامل شدن هستند که در نتیجه بدن کودک شما حالت گردتری به خود گرفته است. سیستم عصبی مرکزی او در حال تکمیل شدن است و اکنون ریه های او کاملا رشد کرده اند . چقدر خوب. یه نامه به مسئولم خانم اکبری داریان دادم و گفتم که دیگه نمی تونم اض...
17 اسفند 1389

مهمون داريم ماماني

سلام گلم این هفته قراره خاله باباییت بیاد خونمون با پسرش . پسرش زگیل داره و چند بار منجمد کردن و سوزوندن ولی باز هم جاش در میاد قراره بیان اینجا ببرن پیش یه دکتر خوب . خاله هنگامه خانم خوبیه . دوستش دارم خدا کنه همه چی خوب باشه به همه مون خوش بگذره و پسر اون هم مریضیش خوب بشه و ضمنا در این مدت هم که مهمون داریم آرزو می کنم که به تو هم سخت نگذره و اذیت نشی. قرار بود دو شنبه حرکت کنن که گفت شنیدم قراره شلوغ بشه و تصمیم گرفتن سه شنبه شب از سنندج راه بیافتن. از همون شلوغی ها و اعتراضات بعد از انتخابات که از خرداد سال ٨٨ با رییس جمهور شدن دکتر احمدی نژاد شروع شد . آخه مردم می گن تو انتخابات تقلب شده وگرنه مهندس موسوی و یا آیت الله کرو...
9 اسفند 1389

روغن حيواني

سلام گل مامان مامان بابایی یعنی مادربزرگ تو قول داده بود که برامون روغن حیوانی آماده کنه البته این که چطور به دستمون برسونه خودش داستانیه . عمو طاهرت با خانمش و بچه ش تصمیم گرفته بودن با این اوضاع من تعطیلات عید رو بیان اینجا. وای که چقدر حرص خوردم اونا که تازه بچه دار شدن یعنی نمی دونن تو روزای آخر یه خانم پا به ماه چطور می تونه از مهمون پذیرایی کنه؟ خلاصه با پیغام و پسغام گفتیم که برای عید می ریم کرمانشاه همونجا هم زایمان می کنم یا اینکه مامانم اینا میان خونمون. که در اون صورت هم هر کسی می دونه خونه یه خوابه ما برای سه چهار نفر هم کوچیکه تازه اونم فقط برای نشستن , فکر کن موقع خواب چی می شه . بالاخره انگار تصمیم گرفتن نیان چون زنگ ...
9 اسفند 1389

جواب آزمایشهای پایان هفت ماهگیم

سلام عزیز دل اون آزمایشی که چند روز پیش بهت گفتم انجام دادم  یادته؟ جوابش آماده شده با نگاه ما که خوب بود یک شنبه وقت دکتر داشتم آخه دیگه باید به جای ماهی یک بار دو هفته یک بار برم دکتر. آزمایشم رو هم نشون دادم گفت همه چی عالیه و نرمال . فشارم خوب بود وزنم ولی بالا نرفته  شاید به خاطر اون چند روزی بوده که گفتم نمی تونم چیزی بخورم . چقدر خوشحال بودم که سالم بودم این یعنی تو هم سالمی  فکر کن از عفونت ادراری و قند می ترسیدم که هیچ کدوم رو نداشتم . خدا رو شکر. فشارم ۵/١٠  بود وزنم ٧٧ کیلو  به صدای قلب کوچولوت هم گوش دادیم مرتب و منظم بود مثل ساعت. اونروز که رفتیم دکتر بدجوری بارون می بارید حسابی خیس ش...
9 اسفند 1389

اسم گلم

سلام شیرینم مدتهاست دیگه دنبال اسم نمی گردیم از وقتی که مطمئن شدیم دختری بیشتر جستجو کردیم ولی الان یکی دو ماهه تقریبا روی یه اسم به توافق رسیدیم و دوستش داریم .نمی دونم که تو هم می پسندی یا نه . می خوایم اسمتو بذاریم آوینا خانم. خوبه؟ ئه وین به زبان کردی یعنی عشق پاک و زلال. چون تلفظش سخته مخصوصا برای فارسها تصمیم گرفتیم ابتداشو تبدیل به آ  کنیم برای خوش آوا تر شدنش هم یه  آ دیگه هم آخرش بذاریم . اینجوری یعنی دوست داشتنی . تو سایت ثبت احوال رو دیدم 85 نفر کلا این اسم رو گذاشتن. امیدوارم  از این اسم خوشت بیاد و از همه اون 85 نفر هم زیباتر  و موفق تر و با آبرو تر و خانم تر باشی. البته این اسم 99 درصد...
8 اسفند 1389

خانم كوچولوي بابا

سلام مامانی تا حالا بابایی سرشو می آورد نزدیک شکم من, برات آواز می خوند و مخصوصا شبها برات لالایی می خوند و حرف می زد قصه می گفت  بعد هم بوست می کرد و می خوابید ولی پریشب برای اولین بار تو رو خانم کوچولوی من صدا کرد . خیلی به دلم نشست مطمئنم تو هم خوشت اومده و می خواستی بپری بغلش . حالا من و تو رقیب شدیم چون بابایی همیشه منو خانم کوچولو صدا می کرد . عیب نداره من حاضرم به نفع تو کنار برم  یا اینکه دو تایی با هم کوچولوهای بابا بشیم . باشه ؟ کدومشون بهتره ؟ ...
8 اسفند 1389

هفته سي و سه

 سلام عزیز مامان نی نی سایت می گه : در این هفته وزن کودک شما کمی بیشتر از 1810 گرم و طول بدن او (از سر تا پاشنه پا) حدود 43.7 سانتی متر می شود. چروکها و همچنین رنگ سرخ پوست او کمتر شده و در حالی که اکثر استخوانهای او در حال سخت شدن هستند جمجمه او هنوز نرم بوده و استخوانهای جمجمه کاملا به یکدیگر نچسبیده اند. این امر به او کمک می کند تا راحت تر از مجرای زایمان عبور کرده و به دنیا بیاید. تو این هفته مامان بزرگ پروانه پول فرستاده بود که برات طلا بخریم ما هم رفتیم یه النگوی پهن و یه جفت گوشواره هم خریدیم بازم می خوایم برات طلا بخریم حتما یه پلاک و زنجیر با انگشتر رو شاخشه . دلم می خواد رو دست کوچولوت ببینمش دلم می خواد زود تر تو ...
8 اسفند 1389

بيا سبزي

سبزی می خریم سبزی  میاریم سبزی پاک می کنیم سبزی می شوریم سبزی می خوریم سبزی می خوریم سبزی می خوریم هی سبزی می خوریم بازم سبزی می خوریم حالا سبزی می خوریم آی خونه دار و بچه دار زنبیلتو وردارو بیار سبزی داریم   چند ماهه رفتیم تو کار سبزی .سبزی فروشه مار و می شناسه .بعضی روزا  هر دومون بدون هماهنگی با هم می خریم. خوب برا من و جوجو خوبه پس می خریم و می خوریم و می خریم و می خوریم. تازه سبزیهای عجیب و غریب مثل اسفناج تو سبزی خوردن مثل شوید و جعفری تو سبزی خوردن هر کی ببینه می گه این سبزی آشه یا سبزی خوردن   آقا دلمون می خواد سبزی می خریم سبزی می بریم  سب...
25 بهمن 1389

یه نامه به بابایی از طرف مامانی

سلام عشق صبور من ازت متشکرم عزیزم برای همه لحظاتی که منو شاد کردی. برای همه لحظاتی که به درد دلهای همیشگیم گوش دادی. برای همه لحظاتی که بهم جرات و شهامت دادی. برای همه لحظاتی  که منو در آغوش گرفتی و از عشق و اطمینان سیرابم کردی. برای همه لحظاتی که تو غصه هام شریک شدی و باهام اشک ریختی . برای همه لحظاتی که با تمام خستگیهات باهام به گردش اومدی. برای همه لحظاتی که پرستار دلسوزم بودی. برای همه لحظاتی که در کنارم بودی. برای همه لحظاتی که من می خواستم تنها باشم و تو همین نزدیکیها مواظبم بودی . برای همه لحظاتی که به من اعتماد کردی . برای همه لحظاتی که منو تحسین کردی . برای همه لحظاتی که باعث راحتی و ...
24 بهمن 1389