دلنوشته هاي من براي دخترم

شروع هفته سی و دو

سلام عزیزم احتمالا اکنون وزن کودک شما حدود 1800 گرم و طول او هم حدود 43.2 سانتی متر است و بیشتر فضای رحم شما را به خودش اختصاص داده است. ناخنهای انگشتان پاهای او درآمده اند و ناخنهای انگشتان دستهای او هم رشد کرده اند. برخی از کودکان در این مرحله موی واقعی هم درآورده اند در حالی که برخی دیگر تنها موهای نرمی شبیه به کرک هلو دارند. در حال حاضر حجم خون شما (پلاسمای خون و گلبولهای قرمز آن) حدود 40 تا 50 درصد بیشتر از زمانی شده است که حامله نبودید. این تغییر برای آن است که نیازهای شما و کودکتان تامین شود. همچنین این خون اضافی خونریزی هنگام زایمان را هم جبران خواهد کرد. وزن شما به میزان نیم کیلوگرم در هفته در حال افزایش است که نیمی از این افز...
24 بهمن 1389

هفته سي و يك

سلام گل قشنگ مامان در این هفته اندازه کودک شما به حدود 40 سانتی متر رسیده است. وزن او کمی بیشتر از 1360 گرم است و به زودی شاهد یک افزایش وزن ناگهانی در کودکتان خواهید بود. او همچنین می تواند سرش را از یک طرف به طرف دیگر بچرخاند. یک لایه چربی هم در زیر پوست او در حال جمع شدن است تا او برای زندگی در خارج رحم آماده شود، در نتیجه بازوها سرها و بدن او در حال بزرگتر شدن هستند.   ماشالا واسه خودت خانومی شدی. دیگه بزرگ شدی . سرویس کالسکه و کریرت که گفته بودم سفارش دادیم اومد . رنگش خیلی بهتر از اون چیزی بود که تصور کردم و تو عکساش دیدم . امیدوارم تو هم خوشت بیاد رنگش قرمز روشن با طوسی روشن و مارکش کاپلاست . قیمتش شد ٣٢٠٠٠٠ تومن...
23 بهمن 1389

ریاضت در بارداری

گل مامان سخت ترین کارهای  زمان بارداری می دونی چیان؟ اینه که دور چیپس و پفک و استیک معشوقت رو خط بکشی. چای و قهوه رو به خاطر تئین و کافئینشون کم کنی. خیار دوست داشتنیت رو بدون نمک بخوری. به عاشقانه ترین  و راحت ترین حالت خوابیدن که رو شکمه نتونی بخوابی. خصوصی ترین جای بدنت رو که هیچ کس نباید ببینه حتی خودت هم نتونی ببینیش. اونقدر که دلت می خواد نتونی راه بری و ...................هزار تا کار دیگه. خیلی سختن ولی به خاطر تو می شه تحملشون کرد.
23 بهمن 1389

دلم می خواهد باردار باشم

می دانی دلم می خواهد باردار باشم. هستم مثل دیگران باشم کسی یا کسانی باشند که بگویند: بخور, می خوری ؟ برایت بیاورم ؟ بدم ببری؟ برات بخرم؟ برات بپزم؟ برات درست کنم؟ببر, برات درست می کنم, بشین , من انجام می دم , تو استراحت کن. اما کسی نیست. او هست اما او هم از من خسته تر است . هیچ کس دلش به حال من نمی سوزد ولی دل من به حال خوردنیهای زیادی می سوزد
23 بهمن 1389

ببار آسمان

سلام آسمان ممنون که باریدی  .ببار که جوجه ام نفس بکشد .ببار که من و جوجه درونم سخت محتاج اکسیژنیم. مدتهاست چشممان می سوزد و دهانمان خشک شده است بس که هوا آلوده است و عجب دارم از مردمانی که در این هوای آلوده با لذت تمام سیگار هم می کشند  . و من با یک جوجه در درونم محتاج یک قلپ اکسیژنیم . اکسیژن که نه . خواسته زیادی است . محتاج یک قلپ هوا که سربش کمتر از مونوکسید کربنش باشد. ببار آسمان تا بیش از این شرمنده جوجه ام نشوم . من نتوانستم چند روز او را از هوای جهنم دور نگه دارم تا رشد کند پس تو لطفی کن و کم کاری مرا جبران کن. ببار ای آسمان زیبا مدتهاست ما تشنگان این برف زیباییم شاید من هم توانستم ساعتی در این هوای لطیف قدم بزنم...
23 بهمن 1389

آخر هفت ماهگی

سلام عزیزم دیروز وقت دکتر داشتم. با بابایی رفتیم دکترهمه چیز من خوب بود فشارم یازده روی هشت. وزنم ٧٧ کیلو . صدای قلبت هم منظم بود . همیشه همینا رو چک می کنن. بعد هم دکتر برای پایان هفت ماهگی چند تا آزمایش نوشت که باید یه روز صبح ناشتا برم انجام بدم . احتمالا پنج شنبه برم. من همه چیزام خوب بود ولی دل تو دلم نیست که بدونم تو چطوری . دوست دارم بدونم خوب وزن گرفتی . ببینم خورد و خوراکم خوب بوده یا باید توش تجدید نظر کنم. به خانم دکتر گفتم که یه سونو برام بنویس اونم نوشت . فوری رفتم انجام دادم. همه چیز عالی بود همون دکتر سونو همونی بود اولین بار ضربان قلبت رو دید و فهمید که تو زنده ای . خانم دکتر گفت که همه چی عالیه مغزش خوبه ...
18 بهمن 1389

بیرون اومدن گل مامان از زیر خط فقر

سلام گل مامان خوبی ؟ قویتر شدن حرکاتت که می گن خوبی. خدا رو شکر. مامانی تو الان خیلی وسیله داری. دیگه داره همه چی واسه اومدنت آماده می شه. با بابایی رفتیم حسن آباد برات سرویس تخت و کمدت رو سفارش دادیم گفت ده روزه آماده می شه . رنگش سبزه یه سبز خیلی خوشرنگ با زمینه چوبی . امیدوارم خوشت بیاد . البته تختت فقط نوزادیه دوست نداشتم از این بزرگا که مال نوجوان هم هست باشه تا خودت که خانم شدی انتخاب کنی . فعلا که کوچولویی من برات پسندیدم بعدیش با خودت . بعدش هم رفتیم از رولان  سه راه جمهوری برات کلی لباس خوشگل و مامانی  برای مهمونی و بیرون خریدیم. جنساش گرونن ولی عالی و موندنی . از گالری پالتار تو سلسبیل هم برات یک عالمه...
18 بهمن 1389

الان تو هفته سی هستیم

هفته سی اندازه کودک شما کمی بیشتر از 39.3 سانتی متر شده است و وزن او حدود 1350 گرم می باشد. مایع آمنیوتیک اطراف او اکنون حدود 700 گرم است اما با گذشت زمان کودک شما رشد کرده و حجم بیشتری از رحم را به خود اختصاص خواهد داد و در نتیجه حجم مایع آمنیوتیک اطراف او کاهش خواهد یافت. چشمان او باز و بسته می شوند، او قادر است بین تاریکی و روشنایی تمایز قائل شود و حتی می تواند حرکت یک منبع نور را به سمت عقب و جلو دنبال کند. هنگامی که کودک شما متولد شود چشمانش را در بیشتر طول روز بسته نگه می دارد. هنگامی که چشمانش را باز می کند می تواند به تغییرات نور واکنش نشان دهد. اما میزان دقت بینایی او تنها 20/1 (یک بیستم) است، یعنی فقط اشیائی را دقیقا تشخیص می ده...
11 بهمن 1389

مهمون

سلام عزیز مامان امتحانام تموم شده و نمره یکیش مونده که بگیرم همشون هم  نمره عالی گرفتم فقط یکیش خوب نبود و هفده و نیم گرفتم اونم هنوز نمی دونم چرا؟ آخه از همه امتحانام بهتر بود. دوستان کلی تعجب کردن که با این اوضاع چطور از اونا بهترم . اینجوریاست دیگه. دیروز که دهم بهمن بود انتخاب واحد کردم باز کلاسا افتاده شنبه از هفت و چهل دقیقه صبح تا هشت شب یه کلاس هم چهار شنبه و یه درس هم  پنج شنبه. فردا قراره برامون مهمون بیاد . عمه مستوره بابات با  با شوهر و  پسرش آرمین و عمو صالحت که سربازه  ,مطمئنا عمو بهروزت هم که اینجا دانشجوه میاد خونمون. به غیر از عمو بهروز هیچکدومشون تا حالا خونه ما نیومدن.یه دختر هم به...
11 بهمن 1389