دلنوشته هاي من براي دخترم

خاله آزاده من

سلام شيرينم . چند روزه آهنگ كه مي بيني ميگي اين خانمه كيه . گفتم ليلا فروهر. نمي دونستم منظورت چيه تا اينكه گفتي اينو خيلي دوست دارم شبيه خاله آزاده منه.به خاله آزاده ت گفتم كلي ذوق كرد و قربون صدقه ت رفت.          ...
27 دی 1393

يه مطلب جالب كه از جايي خوندم گفتم تو هم ببيني

هویج  حلقه شده شبیه چشم انسان است. مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد. تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود... وقتی  گوجه فرنگی  رو از وسط دو نیم میکنید چهار تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثل قلب هستش که اون هم قرمزه و چهار تا بخش مجزا داره . تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه ... حبه های انگور  روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی. امروزه تحقیقات نشون داده که انگور برای حیات قلب بسیار مفیده... مغز گردو  شبیه مغز انسان هستش. نیم کره راست و نیم کره چپ . قسمت بالای مغز و پ...
25 آذر 1393

تهديد آوينا

سلام عزيزم دو سه روزه ، پيش مياد كه با هم دعوامون ميشه. مثلا تو خرابكاري يا كثيف كاري مي كني، يا همه اسباب بازياتو مي ريزي وسط خونه يا .... بعد من يا بابا بهت تذكر مي ديم ، تو هم كه دل نازك ، سريع مي زني زير گريه ديروز اصلا دعوا نداشتيم، خيلي جدي گفتي اين چند روزه خيلي اذيتم كردين مي دونين اگه بازهم اذيتم كنيد چكار مي كنم؟ گفتيم چكار؟؟؟؟؟ گفتي : وقتي شماها پير شدين براتون رانندگي نمي كنم و بيرون نمي برمتون.   بابايي گفت بيا رفتارمونو درست كنيم . اين دختره راست ميگه برامون رانندگي نمي كنه بدبخت ميشيم ، تو خونه مي پوسيم      ...
24 آذر 1393

مهمون ديشب

سلام عزيزم ديشب مهمونمون عمو بهروز بود الان ديگه دانشجوي دكتراست . گاهي مي گم مي دوني عمو بهروز آقاي دكتره ؟ ميگي پس چرا روپوش سفيد تنش نيست؟؟؟؟    ديشب يه آبگوشت حسابي درست كرده بودم زنگ زدم گفتم بياد دور هم باشيم . اونم قبول كرد.  كلي برات داستان خوند  و تو كيف مي كردي . به عمو بهروز گفتم اين دختر من بهش آب و غذا نده فقط براش قصه بخوني راضيه . عاشق  كتاب و كتابخوانيه دختر گلم.  خدا كمكتي كنه موقع درس و مدرسه هم همينجوري باشي.  ...
15 آذر 1393

مالج

سلام عزيز دل مامان امروز بعد از يه پنج شنبه و جمعه ، باز هم تو سخت رفتي مهد . بغض كرده بودي. هر روز با علاقه ميري ولي شنبه ها دلمو خون مي كني. يه وام قراره بهمون بدن . انشاالله قصد داريم باهاش خونه بخريم.  ديروز رفتيم چند تا بنگاه املاك گشتيم. يكيشون لهجه تركي داشت . انقدر گفت مستاجر، موجر ، مالك و ... كه  تو حرفهاش گفت " مالج " بعد هم اصلاحش نكرد و به روي خودش نياورد. شيطون مامان بغل باباش بود . گفتي مالك ،  نه مالج . بابا اين آقاهه ميگه مالج  بايد بگه مالك. تقريبا آبروي بنده خدا رو بردي. ما هم كه اين شكلي   تو هم انگار نه انگار ...
15 آذر 1393

باباي ما

سلام عسلي ديروز يه حرف بامزه زدي. مثل هميشه. باباي فاطمه كه همكارمونه اومده بود دنبالشون با هم برن . گفتي اين آقاهه كيه؟   گفتم باباي فاطمه. گفتي چرا اومده؟   گفتم اومده فاطمه و مامانشو ببره خونه. گفتي باباي ما كه اصلا معلوم نيست كجااااست؟   ...
11 آذر 1393

فضول

سلام فضول كوچولو ديروز داشتيم از سر كار مي اومديم خونه. سر راهمون يه آقاي جوون تكيه داده بود به ديوار خيلي از نزديكش رد شديم . گفتي مامان اين آقاهه چرا نمي ره خونه شون؟ چرا اينجا وايساده؟  بلند گفتي و آقاهه شنيد ولي به رومون نياورد.    ...
11 آذر 1393

سفر

سلام عزيزم فردا و پس فردا تاسوعا و عاشوراست. ما تعطيليم . بعدش چهارشنبه ست و پنج شنبه جمعه ، كه اگه ما چهارشنبه رو مرخصي بگيريم ميشه 5 روز تعطيلي. مي خوايم بريم خونه بابابزرگ و مامان بزرگت. دو سه باره ميريم كرمانشاه ولي خونه اونا نرفتيم . اميدوارم بهمون خوش بگذره مخصوصا به تو گل زيباي مامان. خدا كنه هوا سرد نباشه و تو اذيت نشي.   ...
11 آبان 1393

زيارت عاشوراي تو و فاطمه

سلام شيطونك امروز من و تو  و فاطمه با هم رفتيم نمازخونه اداره براي زيارت عاشورا. چكار كرديد شما دو تا ؟؟؟؟؟ با مهر نمازها خاله بازي و خونه بازي مي كرديد . به جاي سينه زدن شكم مي زديد.با جانماز و چادر نمازها بازي مي كرديد و همش داشتيد دنبال هم مي دويديد. و سر و صدا مي كرديد. همكارا هي گريه مي كردن و به شما دوتا نگاه مي كردن . منم هي لبمو گاز مي گرفتم و بهت تذكر مي دادم ولي كو گوش شنوا.  
8 آبان 1393