دلنوشته هاي من براي دخترم

مالج

1393/9/15 12:11
نویسنده : مامان آرزو
150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيز دل مامان

امروز بعد از يه پنج شنبه و جمعه ، باز هم تو سخت رفتي مهد . بغض كرده بودي. هر روز با علاقه ميري ولي شنبه ها دلمو خون مي كني.

يه وام قراره بهمون بدن . انشاالله قصد داريم باهاش خونه بخريم. 

ديروز رفتيم چند تا بنگاه املاك گشتيم. يكيشون لهجه تركي داشت . انقدر گفت مستاجر، موجر ، مالك و ... كه  تو حرفهاش گفت " مالج " بعد هم اصلاحش نكرد و به روي خودش نياورد.

شيطون مامان بغل باباش بود . گفتي مالك ،  نه مالج . بابا اين آقاهه ميگه مالج  بايد بگه مالك.

تقريبا آبروي بنده خدا رو بردي. ما هم كه اين شكلي خندونک  خجالت خندونک خجالت

تو هم انگار نه انگار راضی

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)