مالج
سلام عزيز دل مامان
امروز بعد از يه پنج شنبه و جمعه ، باز هم تو سخت رفتي مهد . بغض كرده بودي. هر روز با علاقه ميري ولي شنبه ها دلمو خون مي كني.
يه وام قراره بهمون بدن . انشاالله قصد داريم باهاش خونه بخريم.
ديروز رفتيم چند تا بنگاه املاك گشتيم. يكيشون لهجه تركي داشت . انقدر گفت مستاجر، موجر ، مالك و ... كه تو حرفهاش گفت " مالج " بعد هم اصلاحش نكرد و به روي خودش نياورد.
شيطون مامان بغل باباش بود . گفتي مالك ، نه مالج . بابا اين آقاهه ميگه مالج بايد بگه مالك.
تقريبا آبروي بنده خدا رو بردي. ما هم كه اين شكلي
تو هم انگار نه انگار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی