دلنوشته هاي من براي دخترم

مهمون ديشب

1393/9/15 12:44
نویسنده : مامان آرزو
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزيزم

ديشب مهمونمون عمو بهروز بود الان ديگه دانشجوي دكتراست . گاهي مي گم مي دوني عمو بهروز آقاي دكتره ؟ ميگي پس چرا روپوش سفيد تنش نيست؟؟؟؟ متفکر 

 ديشب يه آبگوشت حسابي درست كرده بودم زنگ زدم گفتم بياد دور هم باشيم . اونم قبول كرد.

 كلي برات داستان خوند  و تو كيف مي كردي . به عمو بهروز گفتم اين دختر من بهش آب و غذا نده فقط براش قصه بخوني راضيه . عاشق  كتاب و كتابخوانيه دختر گلم.  بوس خدا كمكتي كنه موقع درس و مدرسه هم همينجوري باشي.  بای بای

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)