دلنوشته هاي من براي دخترم

لالايي

تنها مادر است که برای آواز خواندن نیازی به رعایت اصول زیر و بم و تحریر ندارد  زیرا برای لالایی هایش همیشه شنونده ای هست نیازی نیست لالایی را از جایی یاد بگیرد کافی است صدای او با ریتمی که خود می خواهد همراه شود انگاه است که کودکش ارام گوش می کند و آرام می گیرد   لالا دخترکم بخواب   لالا دخملم لالالا لالا شیرینم لالالا لالا عسلم لالالا لالا خانمم لالالا لالا فدات شم لالالا لالا قربونش لالالا
29 بهمن 1390

عزیزم مرواریدای نو مبارک

سلام شکر مامان   چطوری؟ خوش می گذره؟ عزیزم دندون نو مبارک. داری دندونای بالا رو هم در میاری . دو سه روزه خیلی بی قراری می کردی و من نمی دونستم چته تا اینکه فهمیدم عزیز دلم داره دوباره دندون در میاره . البته خیلی کم حرارت بدنت هم بالا رفته . یکی از دندونات نیش زده ولی اون یکی فقط متورمه و دندون پایینیات که می خوره بهش یهو جیغت میره هو ا و دل من کباب میشه. قربون خرگوش خودم. بابایی مثل دفعه پیش نذاشت برات آش دندونی درست کنم. می گه برای بچه های ما اومد نداره  . وقتی اولین دندونت هم در اومد کرمانشاه بودیم البته تو کوله ساره عمه ت فهمید ولی فرداش اومدیم خونه مامان پروانه که با اصرار اون که گفت نمیشه باید یه آشی درست کنیم&n...
26 بهمن 1390

سخنرانی ونه گات مراسم فارغ التحصیلی دانشگاه MIT سال 1997

سلام مامانی   این سخنرانی رو دوست داشتم تو هم بخونی   خانمها، آقایان فارغ التحصیل ،لطفا کرم ضد آفتاب بمالید! اگر میخواستم برای آینده ی شما فقط یک نصیحت بکنم، راه مالیدن کرم ضد آفتاب را توصیه میکردم. خواص مفید آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص بنده ندارند. اینک این نصایح را خدمتتان عرض میکنم. قدر نیرو و زیبایی جوانیتان را بدانید، ولی اگر هم ندانستید، مهم نیست! روزی قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت آن رو به افول گذارد. اما باور کنید تا بیست سال دیگر، به عکسهای جوانی خودتان نگاه خواهی...
23 بهمن 1390

جشن مهد

سلام شیرینم برات تعریف کرده بودم که چقدر خاله و داییاتو دوست داری .الان دایی امید اینجاست اومده که برای گلوش بره دکتر. اونقدر دوستش داری که وقتی میره دستشویی پشت سرش میری می شینی دم دستشویی تا بیاد اگه هم دیر بیاد با ها ها کردن صداش می کنی و می زنی به در . الهی قربون دخترم بشم من. دیروز جشن نوروز بود . تو مهد براتون جشن گرفتن و عمو کیهان هم ارگ می زد و بچه ها می رقصیدند. من هم تو رو بغل کردم رفتیم با دیدن باد کنکها از خوشحالی و ذوق داشتی پرواز می کردی . بادکنک ها رو خیلی دوست داری و هرجا ببینی می خوای حتی یه بار تو بغل من بودی من نمی دیدم که پشت سرم یه بادکنک فروشه ، تو با اشاره ازش می خواستی و دستتو دراز می کردی که بهت بده اونم ا...
21 بهمن 1390

ده ماهه شدنت مبارک

سلام شیرینم   الان تو مهد هستی و من سر کار . گل من روز به روز داره شیرین تر میشه. به زیبایی چهار دست و پا میری. دو تا دندون موشی پایین داری ولی دیگه در نیاوردی . اون دو تا رو هم کوله ساره که بودیم  تو هفت ماهگی در آوردی که عمه ت اولین نفر دیدشون و کلی خوشحال شدیم. نای نای یه دستیت هم آدم و ذوق مرگ می کنه . دست دسی باباش میاد هم تا بگیم می کنی . دالی دالی هم کلی بهت حال می ده و دوست داری. شبها هیچی رو خودت نمی کشی و اگر بکشیم بیدار میشی می زنی کنار دوباره می خوابی. نه هم یاد گرفتی می گم گرسنه ته می گی نه میگم چرا ؟ می گی نه . ولی می خوری . کلا دوست داری بگی نه. عاشقتم.
18 بهمن 1390

قربون اشکای دختر خسیس خودم

سلام فدات شم امروز یه صحنه دیدم که دلم ریش شد اشکاتو دیدم. می دونی چی شد من و تو صبح رفتیم مهد ،من آمادت کردم و شیرت دادم و رفتیم که تحویل بنفشه جون و کبری جون مربیات بدم . پارسا که یه پسر هم سن توئه داشت به شدت گریه می کرد و صداش همه جا رو پر کرده بود تا ما رفتیم تو کلاس شما  ، طفلکی منو که با مانتو و مقنعه دید فکر کرد مامانشه آروم شد و خندید و دستاشو دراز کرد که یعنی منو بغل کن منم دلم سوخت در حالی که تو هم بغلم بودی اونم گرفتم . سرشو گذاشت رو سینه مو آروم شد. منم باهاش چند کلمه حرف زدم و قربونت برم و فدات بشم بهش گفتم  کبری جون گفت اذیت میشی آوینا رو بده من . تو که از بغل بودن اون ناراحت بودی با لب و دهن و دست زدن  ...
9 بهمن 1390

خريد لباس

سلام شیرینکم مامان پروانه و دایی مهدی و دایی حامد و خاله آزاده اومدن تهران . مامان پروانه داشت برای دیدن تو پر در میاورد. منم چند تا از شیرین کاریهای تو رو براش تعریف کردم دیگه نتونست نیاد ببینتت. چهارشنبه صبح اومدن جمعه شب می خواستن برن که با اصرار نگهشون داشتیم. ولی میگن امشب میریم. تو این دو سه روز کلی باهاشون کیف کردی . شبها بین منو خاله آزاده می خوابی میری سرتو میذاری رو بازوش می خوابی اوایل فکر کردم با من اشتباه گرفتی شیر می خوای آوردمت پیش خودم گریه کردی و برگشتی بغلش. عاشقشونی حتی من که میگم بیا بغلم تا گرسنه نباشی و از شدت گرسنگی گریه ت نگیره میگی نمیام بغلت. اونا هم که فقط باهات بازی می کنن و همه تون دارین لذت می برین م...
6 بهمن 1390

مرخصیت تموم شد

سلام عزیزم مامان پروانه و دایی امید دیشب برگشتن خونه شون. خیلی دلم گرفت دوباره غریب شدم. تو هم دوباره باید بری سر کار . این شانزده روز تا هر وقت دلت خواست می خوابیدی و بازی می کردی . مامان پروانه هم که خیلی دوستت داره همش داره باهات بازی می کنه . تو این چند روز وزنت اضافه شده دکتر گفت به اندازه یک ماه تو این یک هفته که من وزنش کردم اضافه شده. گفتم مامانم اینجا بوده و بهش رسیده در ضمن مهد هم نرفته و تو خونه بوده. آزمایش ادرار و خون هم که برات نوشته بود رو نتیجه شو بردم گفت خیلی خوبه فقط یک کم خونی فیزیولوژیک کم داره که بخاطر سنشه و با آهن و بیشتر خوردن غذا درست می شه. ادرارش هم هیچ مشکلی نداره. تو این چند روز بای بای با دستت یا...
18 دی 1390

کارهایی که ازشون خوشحالم و اونایی که ناراحت و پشیمونم ( بعد از بارداری )

خوشحالم از اینکه زایمان خوبی داشتم و راحت بود. خوشحالم از اینکه قوی بودم و خیلی تو خونه هم بستری نبودم و سریع سر پا شدم. ناراحتم از اینکه موقعی که به دنیا اومدی من بیهوش بودم و نتونستم بغلت کنم و بهت خوش آمد بگم . الان که فیلمتو می بینم احساس می کنم چقدر ترسیدی و چقدر تنها هستی و هیچ کس بهت توجه نمی کنه . دکترا دارن منو بخیه می زنن و یه پرستار آقا هم فقط به دستت مچ بند می زنه و اثر پاهاتو ثبت می کنه و تو همش گریه می کنی و کسی نیست آرومت کنه.شاید اگه زایمانم طبیعی بود یا بی حسی اونوقت می تونستم بغلت کنم. ناراحتم ناراحتم ناراحتم. ناراحتم از اینکه بعد از وضع حملم هم مجبور بودم تا مدتها لباس و شلوار بارداری تنم کنم. خوشحالم از اینکه ...
13 دی 1390