سلام شیرینم برات تعریف کرده بودم که چقدر خاله و داییاتو دوست داری .الان دایی امید اینجاست اومده که برای گلوش بره دکتر. اونقدر دوستش داری که وقتی میره دستشویی پشت سرش میری می شینی دم دستشویی تا بیاد اگه هم دیر بیاد با ها ها کردن صداش می کنی و می زنی به در . الهی قربون دخترم بشم من. دیروز جشن نوروز بود . تو مهد براتون جشن گرفتن و عمو کیهان هم ارگ می زد و بچه ها می رقصیدند. من هم تو رو بغل کردم رفتیم با دیدن باد کنکها از خوشحالی و ذوق داشتی پرواز می کردی . بادکنک ها رو خیلی دوست داری و هرجا ببینی می خوای حتی یه بار تو بغل من بودی من نمی دیدم که پشت سرم یه بادکنک فروشه ، تو با اشاره ازش می خواستی و دستتو دراز می کردی که بهت بده اونم ا...