هفته هاي گذشته
باز هم سلام همونطور که برات تعریف کردم خیلی روزها رو در شک وجود یا عدم وجود تو سر کردم ولی سعی کردم برای بودنت فکری بکنم پس با اینکه دکترا ته دلمو خالی می کردن ولی من مرتب قرص فولیک اسیدمو می خوردم قرص و داروی مسکن و ... به هیچ وجه نمی خوردم .میوه و غذاهای مقوی و شیر بیشتر مصرف می کردم تا اگه ایشالا تو بودی هر دومون متضرر نشیم. با اینکه قصد داشتم برات خاطرات مشترکمونو بنویسم ولی می ترسیدم و نمی نوشتم . می ترسیدم چون همونجوری هم به داشتنت عادت کرده بودم اگه باهات حرف می زدم اگه یهو می فهمیدم وجود تو فقط یه سراب بوده داغون می شدم . پس برات ننوشتم.وقتی از بودنت مطمئن شدم خوشحال بودم که برای سلامتیت هیچ چیز کم نذاشتم ولی ناراحت ب...
نویسنده :
مامان آرزو
16:50