دلنوشته هاي من براي دخترم

دانشگاه رفتن تو با مامان

1389/8/5 14:21
نویسنده : مامان آرزو
70 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرین من

مامان قبل از اینکه تو توی دلش باشی دانشگاه امتحان داده بود . وای اومدن تو و قبول شدن مامانی همزمان با هم اتفاق افتاد. خیلی مردد بودم که برم یا نه . بالاخره با توکل به خدا و اصرار بابایی تصمیم به ثبت نام گرفتم. همش خدا خدا می کردم که تو اذیت نشی. تهران قبول شدم ولی راهش خیلی دور بود کلی تو ترافیک می موندم تا برسم به کلاس . تو راه هم همش استرس داشتم انقدر که شلوغ بود می ترسیدم نکنه تصادف کنم. یه بار که تسمه فرمان هیدرولیک ماشینم برید و با بدبختی تونستم ماشین و خودمو سالم یرسونم خونه. کلی نگرانت بودم آخه می دونستم هرچی من استرس داشته باشم روی عزیز دلم تاثیر منفی می ذاره بعدش تصمیم گرفتم دیگه ماشین نبرم و با مترو  برم سر کلاس. اینجوری کمتر می ترسیدم و تو هم جات راحتتر بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)