به نگاهم خوش آمدي
سلام عزیز دل مامان
این اولین مطلبیه که برات می نویسم. آخه مطمئن نبودم تو اومدی یا نه . دکترا مامانو خیلی اذیت کردن تا هفته هشتم می گفتن این که بچه نیست هر چه زودتر باید عمل کنی و از بین ببریش. من همش تحمل می کردم و دکتر عوض می کردم . تا اینکه تو یکی از سونوگرافیها توی شیطون خودتو نشون دادی . با مامان داشتی قایم موشک بازی می کردی . آره؟
باز خیلی مطمئن نبودم دفعه بعد که تو هفته دوازدهم رفتم سونوگرافی این دفعه کلی برام دست تکون دادی حیف اونروز بابایی نبود که ببینتت ولی من فوری زنگ زدم و بهش گفتم که به اون هم سلام رسوندی بابا هم کلی قربون صدقه ت رفت .دیگه مطمئن مطمئن شدم که من و بابات مهمون داریم, یه مهمون کوچولو از طرف خدا.
الهی مامان قربونت بشه عزیزم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی