دلنوشته هاي من براي دخترم

اومدن مامان پروانه و تب روزوئلا

1390/10/12 11:20
نویسنده : مامان آرزو
109 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شیرینم

سلام مرگت نبینم

قند عسلم چقدر دلم برات تنگ شده. آخه چند روزه که مرخصی گرفتی و سر کار نمیای. مامان پروانه اومده و می مونی پیشش . چقدر خوشحالم که تو این سرما جات گرمه .

به محض اینکه مامان پروانه و دایی امید اومدن تو بدنت گرم شد گفتم تب داری گفتم نه خونه گرمه ولی روز بعدش که من از دانشگاه برگشتم دیدم حسابی داری گرم می شی و عصرش تب کردی داشتی می سوختی وقتی تو تب داری من هم از گرما بخار می کنم . هر وقت من گرممه می دونم که تو هم گرمته .

خلاصه بردیمت دکتر. دکتر عبادی متخصص نوزادان تو سلسبیل که تازه از آمریکا برگشته . همه جاتو معاینه کرد و گفت ویروس روزوئلاست که یک نوع سرماخوردگیه . سه روز تب می کنه بعد بدنش دون دون قرمز می زنه فکر نکنی سرخکه بیاریش دکتر . این آخرین مرحله مریضیه و بعد خوب می شه . فقط باید استراحت کنه و تبش با پاشویه و قطره استامینوفن کنترل بشه و مایعات بدنش هم تامین بشه . فقط خانم این بچه رشدش کم شده ممکنه کم خونی یا عفونت ادراری داشته باشه  براش آزمایش می نویسم انجام بدید و جوابشو برام بیارین .

یک روز مرخصی گرفتم و موندم خونه و همونطور که دکترت گفت بعد از سه روز تب و دون دونای قرمز حالت خوب شد. خدا رو شکر .

بعدش رفتیم آزمایشگاه خون دادی و از خونه هم نمونه ادراریت رو بردیم . شنبه جواب آزمایشت رو گرفتم و رفتیم دکتر . دکترت گفت ادرارش موردی نداره فقط خیلی کم  ، کم خونی فیزیولوژیک داره که مال سنشه و با دادن قطره آهن برطرف می شه . غذا هم بیشتر بدید . تو فاصله این چند روز به اندازه یک ماه وزن اضافه کرده و 300 گرم زیاد شده گفتم بخاطر اینه که خونه پیش مامانم مونده دست مامانم درد نکنه.

دیگه خیالم راحت شد.

تو این چند روز مامان پروانه حسابی شکموت کرده و همه نوع غذایی بهت می ده حتی کباب. تو هم حال می کنی . نون می خوری مثل کارگر افغانی. کلی هم ازش می خوای که بالا و پایین بندازتت. اونم با حوصله حرفاتو گوش می کنه . موهاشو می کشی بعد به جای بوس، صورتشو تف مالی می کنی و  اون قربون صدقت می ره . کلا باهاش خوشی ولی من سر کار دلم برات تنگ می شه آخه عادت کردم که روزی چند بار بهت سر بزنم  . راهم رو گم می کنم نمی دونم کدوم وری برم اگه دقت نکنم بصورت پیش فرض پاهام به سمت مهد تو می ره  همکارا کلی می خندن می گم خوب می خوام برم مهد .

جمعه رفتیم خیابون بهار برات سه دست لباس خوشگل خریدیم یک دستش بلوز جلو دکمه دار آستین بلند و شلوار به رنگهای قهوه ای و صورتیه . یک دستش یه پیراهن و ساپورته  قرمز راه راهه . ودست دیگه یک دست لباس ارتشیه . می پوشیش مثل سربازا می شی. قربون دختر سرباز خودم. اون یکیا هم خیلی بهت میان.

مبارکت باشه عزیزم.

یاد گرفتی دنده عقب رو زمین بخزی وقتی روی تختی عقب عقب میای تا می رسی به لبه تخت من بازوتو می گیرم باز عقب عقب میای وقتی با کنترل من پات می رسه زمین از خوشحالی و غرور غش غش می خندی و چندین بار این کارو تکرار می کنیم .

عاشقتم دختر.

یاد گرفتی که غذا رو فوت کنی البته ناشیانه چون سوپ رو فوت می کنی و می پاشی تو صورت منو خودت و همه جا رو به گند می کشی . فدای سرت  فوقش یه حمومه.

کلی هم با خودت حرف می زنی دادادادادادا. ماماماماماماما. بابابابابابابابابابا. غغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغه.غغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغه. فففففففففف.اینا کلماتیه که پشت سر هم با خودت می گی و دلمونو آب می کنی .

عاشق بازی دالی دالی هستی .

قلقلک می شی دیگه با صدای بلند می خندی.

وقتی خوابت میاد بینی و چشماتو دو دستی می مالی.

وقتی شیر می خوای  سعی می کنی خودتو برسونی به سینم یا دستت یا دهنتو می مالی به سینم بعد با صدایی شبیه گریه و نق نق می گی که شیرت بدم به این حالتت می گیم قیام شیرخواهی.

موقعی که برای گرفتن چیزی تمرکز می کنی لبتو  نوک تیز می کنی که من عاشق این حرکتت هم هستم مثل همه حرکتای دیگه ت .

یک خر زرد عروسکی داری که باید دست توش بکنی و حرکتش بدی. من وقتی خاله آزادهت کوچیک بود براش خریدم  اونم الان که دانشجو و خانم شده دادش به تو . اونقدر دوستش داری که بابایی می گه به اندازه من و تو دوستش داره احساس می کنم یکی از اعضای خانوادمونه.

عاشقانه از اومدن بابایی استقبال می کنی  . از بالای راه پله براش دست و پا تکون می دی  و اگه محکم نگیرمت تو بغلم خودتو میندازی پایین .بابایی می گه خدا رو شکر که لااقل دخترمون تحویلمون می گیره . با این ابراز علاقه ش آدم به خودش امیدوار می شه.

فعلا که دو هفته شده مامانم اینا اینجان خدا کنه بیشتر بمونن تا تو راحت باشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)