دلنوشته هاي من براي دخترم

ساقي

1393/3/4 15:20
نویسنده : مامان آرزو
77 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

امروز یه اتفاق بد برای دوستت ساقی افتاد.

یک کم زود رسیدیم سر کار. به مامان ساقی گفتم بیا بریم یه چرخی تو محوطه بزنیم بچه ها هوا بخورن. گفت باشه . رفتیم چقدر هم هوا خوب بود . تو محوطه آبنماها و جوی های آب زیبایی هست . داشتیم از کنارشون  رد می شدیم تو دست منو گرفته بودی ولی ساقی نه . عقب عقب رفت افتاد تو یکیشون خدا رو شکر خیلی بد نبود عمیق نبود سرش هم به کف نخورد ولی خیس خیس شد.مامانش گفت همینطوری می برمش مهد . گفتم سردش میشه . لباسشو در آوردیم و بردیمش مهد من تو رو گذاشتم کلاست ولی ساقی و مامانش رفتن لباسشو عوض کنه و بشورتش. خدا رو شکر خیلی اتفاق بدی نبود.

گل مامان جاهای خطرناک دست مامانشو می گیره

قربون گلم بشم منماچ

اينم ساقي:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)