ماماني مريضه گلم

سلام عزیزم

من بد جوری سرما خوردم طوری که مزه هیچ چی رو نمی فهمم . گوشام کم می شنوه .بینیم کاملا گرفته و همش با دهنم نفس می کشم . به همین خاطر هم لبام خشک شده و خون میاد هر چی هم چربش می کنم باز خشک می شه . عزیزم اگه من مامان نبودم دکتر بهم پنی سیلین و آموکسی سیلین می داد ولی حالا که تو هستی چون این دارو ها برای گلی مثل تو ضرر داره دکتر فقط گفت بخور کن . آب نمک قرقره کن و مایعات زیاد بخور. منم همین کارا رو می کنم ولی می ترسم نکنه تو هم به خاطر مریضی من مریض و بی حال باشی خدا نکنه که این جوری باشه.

الهی همه مریضیاتو من بکشم تا تو سالم و سر حال باشی آخه مامانی خیلی قویه ولی تو هنوز خیلی کوچولویی.

تازه سرما خوردگی یه طرف از دیروز عصر دستم از آرنج به پایین گرفته و وحشتناک درد می کنه. حتی دیشب هم بارها از خواب بیدارم کرد. از درد ناله می کردم . همکارم می گفت احتمالا لخته خونه چون اونهم همین حالت رو توی بارداریش تو پاش داشته سه تا لخته تو پاش بوده که خیلی درد می کرده مجبور شده یه آمپول بزنه مقداری دارو بخوره و یک سال هم جوراب مخصوص واریس پاش کنه تا خوب بشه . خدا کنه من این جوری نباشم آخه من تو دستمه  ولی واقعا امروز روز سختی بود یه دستی  صورتمو شستم و لباس پوشیدم برم سر کار کلی گریه کردم . هی درد می کشیدم و هی گریه می کردم . یاد مامانم افتاده بودم . آخه ده ساله که بودم دستم راستم شکست مامانم همه کارامو می کرد سرمو شونه می کرد . حمومم می کرد . لباسامو تنم می کرد حتی دماغم رو  هم می گرفت . منو دستشویی هم می برد شلوارمو می کشید پایین آبو باز می کرد و می رفت بیرون بعد هم می اومد آب می گرفت رو دستم تا خودمو بشورم . چقدر که من قدرنشناسم . آخه کی مثل مادر می تونه باشه اصلا هم ازش خجالت نمی کشیدم ولی حالا با این سرما خوردگی اصلا روم نمی شه به بابات بگم کمکم کن. حتی با سر شونه نکرده رفتم سر کار  . همش گریه می کردم .

طرفهای ظهر یواش یواش دستم خوب شد و عضلاتش باز شد . خدا کنه دیگه اینجوری نشم.

مامانی  وقتی من  غصه می خورم یا گریه می کنم تو بخواب یا گوشاتو بگیر نمی خوام ناراحت بشی تو شاد باش و سرحال. آخه می دونی آدم بزرگا خیلی سرشون شلوغه و دلاشون نازک . بعضی وقتا دلشون می گیره و دوست دارن کمی سبک بشن ولی تو هنوز وارد این دنیا و دل مشغولی هاش نشدی . پس شاد باش و سر حال.باشه مامانی ؟؟؟