هفته بیست و دو و اومدن مامان بزرگ

اکنون کودک درون رحم شما مثل یک نوزاد ولی کمی کوچکتر است. او 27.7 سانتی متر طول و حدود 450 گرم وزن دارد. پوست او تا زمانی که به اندازه کافی وزن اضافه کند چروکیده به نظر می آید؛ و موهای نرمی بنام لانوگو که سر و بدن او را پوشانده ، قابل دیدن است. لبهای او مشخص تر شده و دندانهای او به شکل ریشه هایی در درون لثه اش ظاهر شده اند. هرچند چشمهایش رشد کرده اند اما عنبیه (بخش رنگی چشم) هنوز رنگدانه ندارد و رنگی نشده است. ابروها و پلکهای چشمان او در محل خود قرار گرفته اند و لوزالمعده او (که برای تولید هورمونها بخصوص انسولین ضروری می باشد) به سرعت در حال رشد است.

سلام نی نی من

چطوری؟ الان باید بزرگ شده باشی آره ؟ راستی  هفته پیش دختر خاله پریسا منو تو خیابون دیده بود وقتی رفته بود شهرستان واسه عروسی داداشش آقا رضا «وقتی مامانو دیده بود گفته بود که خاله نمی دونی دخترت چقدر مریض و ضعیفه زرد و سیاه و پژمرده ست . طفلکی مامان بزرگت از ترسش که نکنه من بهش دروغکی می گم حالم خوبه و نی نی م اصلا اذیتم نمی کنه بلافاصله بعد از عروسی پاشده  بود اومده بود خونمون. طفلکی این همه راهو بخاطر یه  دروغ اومد . بعد که منو دید کلی خوشحال شد و گفت تا حالا مامانی به این سر حالی ندیدم تو این زمان مامانا لک دارن, لب و لوچه شون آویزونه و ...  اما تو خوبی . ماشالا . به کسی نگو چشم نخوری گفتم به همه گفتم که دخترم چقدر ناز و بادرکه .این یه هفته با مامان بزرگ رفتیم یه کم وسایل دیدیم  ببینیم کجا بخریم خوبه یا چقدر باید پول کنار بذاریم و ... .خلاصه کلی گشت زدیم و چیزای ناز دیدیم. جمعه هم مامان بزرگ با دایی رفتن خونه شون . دلم گرفت آخه بخاطر سلامتی تو این شش ماهه که خانواده مو ندیدم . دلم براشون خیلی تنگ شده البته تو مقصر نیستی چون بخاطر دانشگاهم هست .

دایی کلی از دیدن عکس سونوگرافی ذوق کرد چون تو خونمون فقط دایی حامد انگشت شصتشو می مکید تو هم تو این تصویر داشتی انگشت می خوردی . گفتم ایشالا قیافه شم مثل تو باشه آخه دایی حامدت بور و ماشالا خوشگله. دایی های دیگه ت مشکی و سبزه هستن اگه به اونا هم بری خوبه اونا هم خوشگل و خوش قیافن .

 به قول مامان بزرگ می  گفت خدا خدا کن به خانواده باباش نره چون همشون خیلی زشتن . اصلا به هر کی بری تو نازی و من دوستت دارم.

مامانی مواظب خودت باش