دلنوشته هاي من براي دخترم

دوركار شدم

1391/5/29 11:45
نویسنده : مامان آرزو
94 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم با یک عالمه دوندگی بالاخره موفق شدم از اول تیر 1391 دورکار بشم. یعنی کارهای اداره رو با کامپیوتر تو خونه انجام بدم و ارسال کنم اداره . هفته ای یک بار هم برم کار جدید تحویل بگیرم.

خدا رو شکر  تو این مدت یک کمی تو جون می گیری حداقل دیگه مهد نمیری فعلا یک دوره شش ماهه ست .

هر روز صبحها می خوابی چه نعمتی خدا به من ارزانی کرد . خدایا شکرت که دخترم یه مدتی صبحها می خوابه.

صبحها تا ساعت9 می خوابی بعضی اوقات هم دیرتر. بعد که بیدار میشی صمبونه(گلم به صبحانه میگه صمبونه somboone)  معمولا سرلاک ، یک ساعتی صبحانه خوردنت طول می کشه ظهر هم برات سوپ آماده می کنم و می خوری.

عاشق نون خالی خوردن هستی.

کار کردن برام عذاب آوره چون دخترم میگه منم کار می کنم . میای صفحه کلید رو دستکاری می کنی سیستم رو خاموش می کنی و .... بنابراین مجبورم صبر کنم تو بخوابی تا من کار کنم تو هم که کلا کم خوابی. پارک و خانه اسباب بازی میبرمت تا خسته بشی ولی بازم نمی خوابی زبان .

رییسم همش داره زنگ می زنه که خانم ... آمارتون کمه عصبانی جبران کنید یا به جاش مرخصی بگیرید . خانم ... باید دورکاریتونو لغو کنیم عصبانیمنم هی التماس نه تو رو خدا  سعی می کنم جبران کنم گریه . روزهای زیادی تا ساعت دو و سه شب کار می کردم.

تازه بماند که پایان نامه م هم مونده ناراحت . به خاطر تو دلم نمیاد روش کار کنم.

دورکاری باعث شد از پایان نامه م  عقب بیافتم. اگه سر کار بودم همون ترم اول دفاع می کردم ولی حالا حتی به کار اداره نمی رسم کارهای خونه یه طرف کارهای تو هم یه طرف.تو هم تو سنی هستی که فقط باید پا به پات بدوم و بازی کنم.

دلم نمیاد به کاهام برسم تو رو ول کنم. همکارای دورکار دیگه روزی چند ساعت بچه شونو مهد نزدیک خونه می ذارن تا به کارها برسن من اصلا دلم نمیاد میگم من به خاطر آوینا دورکار شدم که زیاد مهد نره اذیت بشه اونوقت بذارمش مهد خدا نکنه.

البته یه بار که رییسم خیلی تهدیدم کرد که دورکاریمو لغو می کنه بردم مهد نزدیک خونه بذارمت و براش توضیح دادم که من نزدیکم بهم زنگ بزنن ، تا اومدم بیرون هنوز به خونه نرسیده بودم زنگ زدن گفتن بیا دخترتو ببر خیلی گریه می کنه. منم رفتم برت گردوندم خونه. دیگه هم مهد نبردمت و نمی برمت . مگه با هم بریم سر کار و برگردیم.

الان هر وقت از کنار اون مهد رد میشیم گردنمو  محکم بغل می کنی ، از اونجا خوشت نیومد غریبی کردی .

عیب نداره با هم مدارا می کنیم البته من با تو مدارا می کنم چشمک. تو که اصلا کوتاه نمیای.

البته یه مشکلاتی هم هست . تو دیگه منو دوست نداری انقدر منو می بینی دیگه برام تره هم خورد نمی کنی ولی بابات که میاد آنچنان جیغ جیغ می کنی و می دوی بغلش که نگو. دیگه از دیدنم سیر شدی ولی اشکال نداره تو خوب باش و سالم . مریض نشو . عیب نداره.

بوس بوس بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)