تولد سه سالگي دخترم

تولدت مبارک شیرینم

برخلاف سالهای قبل، هیچ جشنی شهرستان نگرفتیم.  پنج شنبه چهاردهم فروردین از کرمانشاه راه افتادیم تا غروب رسیدیم تهران.

البته نگفتم که خاله آزاده رو به زور با خودت آوردی.چون روز آخر کمی کسالت داشتی مامان جونت گفت اجازه می دم ببری مگه میشه آوینا از من چیزی بخواد بگم نه.

تو هم گریه می کردی و می گفتی خاله آزاده تو لو به خدا با ما بیا تهلان.

خلاصه آوردیش. اونروز تولد گلم بود . به محض اینکه رسیدیم تهران بابایی برات یه کیک کوچولو گرفت ازت فیلم گرفتیم و تو شمع سه سالگیتو فوت کردی. چقدر ذوق کرده بودی.

با تمام خستگیمون تولد سه سالگیتو جشن گرفتیم.

يه تولد خودموني و كوچولو:

از مدتها قبلش گفته بودی مامان تولد منو تو مهد بگیر کیکم هم روش عکس سیندرلا باشه. به همین خاطر هم شهرستان جشن نگرفتیم.

هفته بعدش شنبه با خاله آزاده و کیک تولد تو که روش عکس سیندرلا و تو و چند تا شخصیت کارتونی دیگه بود رفتیم مهدتون. برات جشن گرفتیم و بچه ها کلی خوشحالی کردن. کیکت واقعا زیبا شده بود . بشقاب یک بار مصرف سیندرلا و قاشق و چنگال یک بار مصرف گرفته بودم به همه کیک دادیم. به همه بچه ها هم هدیه دادی پاک کن و خط کش و موبایل اسباب بازی و دفتر نقاشی و دستمال کاغذی همه با طرح سیندرلا البته برای پسرا انگری برد گرفتیم ، بچه ها خیلی خوششون اومد.

اونروز اصلا میزون نبودی قفل کرده بودی نمی دونم چرا ، شاید خوابت می اومد ولی خوشحال نبودی . موقع فوت کردن شمع تولدت  مربيت فشفشه های روی کیکت رو روشن کرد انگار خمپاره کنارت منفجر شده باشه دو تا دستاتو گرفتی جلوی چشماتو و گوشات و خودتو جمع کردی. نمی دونم چی بود ولی تو به این صحنه ها عادت داری اولین بارت نبود. کیکت رو  با ادا فوت کردی چند بار بچه ها به جات فوت کردن و لیدا جون دوباره روشن کرد تا بالاخره با ناز و ادا فوت کردی.

جان من  قيافه تو نيگاه كن انگار  زدنت

سهم کیکتو آوردن شروع کردی به خوردن انگار گرسنه بودی.

چند تا ریسه قشنگ هم با عکس خودت درست کرده بودم و چسپونده بودم به در و دیوار مهدت که همه خوششون اومده بود و خیلی تعریف کردن که چقدر قشنگن.

به هر حال تولدت مبارک عزیز دلم . ایشالا صد و بیست ساله بشی . صحیح و سالم و باعزت و آبرو و در آخر با تحصیلات عالی و جیب پر پول